کارما پلیس
من رو دستگیر کن
من با صدای بلند آواز میخونم
من به باد اجازه میدم بین موهام بازی کنه
منو دستگیر کن
من به اشکهایم اجازه ابراز وجود میدهم
من خطرناکم .
زندگی رو از قالب محدودش بزرگتر میبنم.
کارما.. کارما .. دستانم رو ببند.
آنها آزادانه میرقصند.
چشمهایم گستاخانه نگاه میکنند.
کارما .. برایم قالب بساز . چار چوب میخواهم.
من روزهایم را شبها در تاریکی شروع میکنم
بلند پروازی میکنم .
کارما.. قانون میخواهم.
برایم مجازات های سخت تعیین کن.
ترس در من منجمد شده.
آغوشم با ولع دنبال حجم های بزرگ تر میگردد.
آه.. کارما .. کجا فرار میکنی؟ چرا دستگیرم نمیکنی؟
من طراح یه پروژه ی خطرناکم.
من بمبم.. ممکنه هر لحظه منفجر بشم.
No comments:
Post a Comment