Jul 26, 2006

لاو میت های عزیزم.
ایدئولوژی های پسرانه ی لوستان که دنیا را جای امنی برای زندگی می کند برای خودتان نگه دارید.
من در آن ها نمیگنجم.
من حاضر نیستم دقیقه ای از زندگی وحشیانه ی افراطی خودم را فدای این قضایای منطقی کنم.
احتمالا این جملات هم در شما نمیگنجد.

Jul 3, 2006

این بار اولی نبود که ترکت کردم.
من بارها کنار تو می نشستم و پشت نگاه ماتم چمدانم را می بستم.
و تو چه ساده از زیر خیال هایم سر می خوردی و لحظه هایم را پر می کردی.
بار اولی نبود که ترکت کردم.
هر روزی که شب میشد چیزی هم در من تمام میشد،
و هر صبح دوباره همه چیز آنقدر جدید بود که حس گمشده ای را داشتم که هیچ چیز را نمی شناسد.
من با هر آغازی می دانستم که پایانی در پیش است.
"تو" در نوشته های من، مثل تمام واقعیت های زندگی مرتب تغییر هویت می دهد.
من ولی در عین تغییر رنگ همیشه دختر کوچولوی همه ی مخاطبانم بودم.