Oct 21, 2004

خیلی خستم.
دلم یه جای راحت میخواد که برم چند روز اونجا فقط بخوابم
موهای بلند مشکی که پشت سرم محکم ببندمشون
یه کامپیوتر که سکوت ترسناک اتاقمو بشکنه
یه واکمن که بین کلاسا برم پشت اون نیمکته و در حالیکه همه تهران زیر پامه travis گوش بدم
یه پسر ماشین دار که فقط تو راه دستشو بگیرم و به خاطر اشکام ازم هیچی نپرسه
خستم.. از دیوار بالا رفتن و افتادن
از تو لحظه بودنم
از اون لحظه هایی که که یهو داغ میشم و زیر پام شل میشه
یه مسافرت میخوام با آلما.علی ها. جینکس. یاش. زیز و سیاوش و ارغوان
خستم
از شام خوردن
از بودن
از دیدن تبلیغات تلویزیون
از ترسیدن به خونه اومدن
از صبح زود بیدار شدن
از ناخون جویدنم
از موهای کوتاه
از نور مهتابی دروغی اتاقم
از نگاه پسرهای دانشگاه
از زمان
خستم
خیلی.

Oct 20, 2004

شب باشه
تو راه
با آناتما
همین.