Feb 15, 2008

وقتی آدم کارهای زیادی برای انجام دادن دارد
و باید تعداد زیادی مقاله بخواند
و با چند استاد در اسرع وقت تماس بگیرد
مغز به عنوان عامل همدست وجه توجیه کننده ی آدم ، توجهش به همه مسائل حاشیه ای چندین برابر می شود
برای من به این ترتیب عمل می کند:
اولین توجیه منطقی این است که چون دیر به خانه آمده ام نمی رسم که امشب کاری کنم پس چه بهتر که فیلم ببینم به خصوص که فیلم پرسپولیس باشد که اصلا برای من خیلی هم مفید است و میتوانم پدر و مادرم را هم به دیدنش دعوت کنم و باعث استحکام جو خانواده شوم!
بعد از آن مرحله ای است که مهم نیست چقدر دیر است چون با دیدن دختر کوچکی که می خواست آخرین پیغمبر شود و کاری کند که همه آدم های فقیر روزی یک بار مرغ سوخاری بخورند یاد 5 سالگی خودم می افتم که می خواستم وقتی بزرگ شدم یک مغازه دار شوم و همه چیز را به همه 1 تومان بدهم! و بعد آنقدر پر میشوم از تناقض که باید بنویسم
من هنوز همان دختر 5 ساله هستم با رگه هایی از بدبینی.
عدالت برای من البته دیگر مساوی با برابری نیست.
ولی من در تناقض بین آگاهی و بی تفاوتی خودم معلقم.
جامعه شناسی خواندنم از یک طرف راهی است برای شناختن این نابرابری ها و از طرف دیگر آنقدر سنسورهایم را به این مسائل بی حس کرده ام که حتی وقتی میخواهم ببینم هم به سختی میبینمشان.
هر روز از کنار مسائلی میگذرم که ناراحتم می کنند و سعی می کنم نبینمشان
سلول های سرطانی توجیه گری در من این مواقع به طرز فوق العاده سریعی تکثیر می شوند. من نمی توانم در مورد خیلی از چیزهایی که میبینم کاری بکنم پس چرا خودم را ناراحت کنم؟
خب پس بهتر است که نبینم.
و امروز می دانم که در مورد خیلی از این چیزهایی که میتوانم کاری بکنم هم همان سیاست را در پیش گرفته ام . حتی برای خودم هم انرژی کافی نمی گذارم
و زندگیم را محدود کرده ام به همین دنیای مسخره کوچک دور خودم و همه چیز را با منطق و ارزش های خودم میسنجم و ارزیابی می کنم و متقابلا جواب می دهم.
من می خواهم یک عالمه کارهای بزرگ انجام دهم. اصلا هم آدم افسرده ی پوچ گرایی نیستم و خیلی هم به تغییر اجتماعی اعتقاد دارم. من یک عالمه کارهای بزرگ دارم و احساس میکنم خیلی از زندگیم را بیخود صرف مسائلی کردم که بیش از آنچه مهمند، وقتم را گرفتند پس کاری کنم که بعدها چنین حسی نداشته باشم!
البته صدف افسرده ی بی انگیزه ای هم هست که می دانم همین جاها پشت این کلمات قایم شده و می شناسمش