Jun 21, 2005

دنیا را دایره های تو در تو پر کرده.
پشت همه چیز دیالیکتیک خود نمایی میکند.
هر چیزی که وجود دارد متضاد خودش را هم به وجود می آورد و همیشه روزی این دو از جدال با هم خسته میشوند و واحد جدیدی را به وجود می آورند. واحدی مثل قبل . شاید بتوان گفت کامل تر یا مطابق تر با حال. تز جدید باز برای ادامه حیاتش متضاد خودش را می آفریند و این همین تضادهاست که زندگی را به جریان می اندازد.
همه چیز در حال رفت و برگشت است. بالا میرویم و پایین می آییم. دنیا پیچیده میشود. شکل زندگی ها عوض میشود. فردیت ها بزرگ میشوند. زندگی اشتراکی مفهومش را از دست میدهد. از همان اوایل زندگی در مدرسه حسابت از بقیه جدا میشود. با عددهایی از بقیه متمایز میشوی. عددها یادمان میدهند که اول و آخر همه چیز خودمان مهمیم. هدف ها روز به روز شخصی تر میشوند. و چه جذاب بود زندگی در دورانی که همه برای زندگی کردن کنار هم کار میکردند. و باز هم برگشتی خواهیم داشت به یکی شدن ولی به شکلی جدید. آن روزهایی که فردیت در بزرگترین شکل وجودیش خود نمایی کند از همان جا کمرنگ میشود.
اینها را مینویسم تا آرام شوم. تا بیشتر باورم شود که زندگی فقط بالا پایین شدن دو صفحه ترازوست و همه چیز عوض میشود. پشت روزمرگیهای عادی دلت برایم تنگ میشود. پشت روال عادی در حال جریان تمایلات جدید نامرئی بوجود می آیند و رشد میکنند. اینها تحمل سختی ها را برایم آسان میکند. هر روز وقتی زانوهایم را بغل میکنم و روی تختم به کلد پلی گوش میدهم اینها را برای خودم تکرار میکنم و لبخند میزنم. لحظه ها آرام از کنارم عبور میکنند و انقدر بازی های مختلفی میتوانم با آنها بکنم که بهترین همبازی به نظرم می آیند.
و این روزها نتیجه های جالب میگیرم و نمیدانم به خاطر خوب دیدن سیر عادی زندگی است که اتفاقات غیر قابل پیش بینی به نظرم خیلی عجیب می آیند و یا با دید خودم جریان زندگی ام را عوض کردم.
چندان اهمیتی ندارد.
دفترم را از بین خاطرات بایگانی شده بیرون میکشم. ار آخرین نوشته 7.8 ماهی میگذرد. و چقدر همه چیز دور به نظر می آید. دنیای آن روزها دنیای خاکستری امروز نبود. دنیای سفیدی بود که کوچکترین لکه ها کثیف و چرکش میکردند. آن روزها خودم را پشت سفیدی قایم میکردم و فکر میکردم از پس همه چیز بر می آیم و بعد که صفحه سفید از جلوی چشمانم حرکت کرد در چیزهایی گیر کردم که حتی فکر میکردم برایم مهم نبودند. و چقدر همه اینها دور بودند!
و چقدر امروز و این کامات دور خواهند شد.

No comments: