Jan 31, 2014

.من یک نوع احساس دین به کسانی که اینجا را میخوانند دارم، با اینکه نه آنها را میشناسم، و نه فکر میکنم اصلا تعداد قابل توجهی باشند. احتمالا در حد ۲،۳ نفری بوده اند که همان ها هم بعد از وقفه های طولانی بین پست ها، از سر زدن به اینجا خسته شده و رفته اند. ولی هنوز بین یکی دو تا نظری که زیر بعضی پست ها نوشته اند میبینم، که هر از گاهی کسی نگاهش اینجا می افتد و غر میزند که بیا و بنویس. همین دو کلمه در من احساس مسئولیت شدیدی ایجاد میکند. در حدی خودم را جدی میگیرم که احساس میکنم رهبر سیاسی ای هستم که مردم منتظر اشاره ای از او هستند و باید سریع تر دینم را ادا کنم.

مدتی زیادی بود که نوشتن برایم  تقریبا غیر ممکن شده بود. اسیر خاصیت بی نقص سکوت شده بودم. هنوز هم هستم، ولی دیگر خودم را آنقدر مهم نمیدانم یا شاید مثل قبل درگیر تصویری که دیگران از من دارند، نیستم. بگذار بدانند در ذهنم چه میگذرد و پیش فرض اشتباهشان در مورد اینکه چه آدم بی نقصی هستم بشکند (با در نظر گرفتن فرض محال که کسی اصلا چنین پیش فرضی در مورد آدم داشته باشد). اینکه فکر میکردم با سکوتم، تصویر جذاب تری از خودم ارائه میدهم برمیگردد به تجربه شخصی خودم. معمولا در مواجهه با بیشتر آدم ها، خیلی سریع بعد از رد و بدل چند جمله، ناامید میشوم ...بالطبع که در چنین شرایطی، کم حرف ترین آدم ها، جذاب ترین ها به نظر می آیند.
 قضیه این است که میدانم خودم هم، در لحظه، کم نظرات بی ربط و لوس نمیدهم که قضاوت و پیش داوری بقیه در مورد من را توجیح کند. برای همین مدت ها اسیر رفتار خودم بودم و سعی میکردم با هیچ نگفتن احتمال خطا را به صفر برسانم، نه اینکه دیگر اسیر تصویر خودم نباشم ولی انگار با خودم راحت ترم. سکوت کردن برایم  دیگر تنها وسیله ای برای مرموز و جذاب ماندن نیست. راهی است برای نشان دادن نظرم در مورد چیزهایی که نمیدانم، یا مسائلی که چیزی برای اضافه کردن به آنها ندارم و یا فرار از مکالمه های لوس و تکراری با آدم هایی که وجه مشترکی با آنها ندارم. 

خلاصه که با انگیزه ی خدمت آمده ام که بمانم






1 comment:

makhi said...

به به... به بع
چشممان روشن شد
شما شک نکن ما منتظر اشاره ایم ای رهبر آزاده :))
دینتان را زود به زود ادا کنید لدفن