Dec 21, 2011
Dec 9, 2011
Nov 14, 2011
Sep 19, 2011
ااگر بخواهیم خیلی ابتدایی و ساده معادلات دنیا را نگاه کنیم
قضیه به این قرار است
دنیا توسط صاحبان قدرت اداره می شود
و یکی از نزدیکرین مفاهیم به قدرت، پول است
پول در بسیاری از مواقع، تعیین می کند که چه چیزهایی باید گفته، بزرگنمایی، وحتی تبدیل به نوعی وسواس شوند
به جز شمار خیلی کمی ازموسسات خصوصی با اهداف خاص و فضاهای دانشگاهی
کمتر جایی برای حمایت از تولیدات و محصولاتی که سودآور نیستند، سرمایه گذاری می کند
و این است که فرهنگ عامه هر روز بیشتر به سمت ابتذال می رود
چون در بسیاری مواقع این بازار است که ارزش ها را تعیین می کند
مثلا، عکس را در نظر بگیریم به عنوان یک ابزار توصیفی برای تحلیل وقایع جامعه شناختی
جنگ جهانی دوم را در نظر بگیریم و فکر کنیم که می خواهیم وقایع آن را با عکس مستند کنیم
عکس با اینکه انعکاسی از واقعیت است می تواند تصویری دوگانه به ما بدهد
در مورد مثال ما، در یک حالت می توان از خسارات جنگی عکس گرفت، از سربازان مرده و زخمی و خانه های شعله ور شده که قاعدتا بخشی از واقعیت جنگ را تشکیل می دهند. در جنگ جهانی دوم اتحادیه فیلم و عکس امریکا از چنین منظری به تصویر برداری از جنگ پرداخت.
حالت دوم استفاده از عکس برای برانگیختن حس وطن پرستی و نمایش رشادت ها و قهرمان پروری ها در میدان جنگ است، نشان دادن افسران در لباس های خفن! که در حال تمیز کردن اسلحه های شان یا شطرنج بازی هستند که این هم البته بخش کوچکی از واقعیت جنگ است. و این نمای اف اس آ 1 بود از جنگ جهانی دوم.
اتفاقی که افتاد این بود که عکس های اتحادیه هیچ جا چاپ نشدند و عکس های اف اس آ بارها و بارها تجدید چاپ شدند و در زمان خودشان تاثیر بالایی روی تفکر غالب عامه داشتند ، چرا که در آن زمان لازم بود! که مردم یک تصویر سکسی و در خیال خودشان قهرمانانه از حضور در جنگ داشته باشند.
قصدم نیست که بگویم همه چیز به همین سیاه و سفیدی است و همه ی آنچه ما میبینیم انتخاب سرمایه داران و صاحبان قدرت است که همسو با افزایش سود مالی و یا مقامی خودشان است، ولی هر چه بیشتر وارد حوزه ی کاری می شوم، این دوگانگی (پایبندی به دغدغه هایم یا همگامی با بازار کار) را بیشتر حس میکنم.
برای ساخت مستند کسی پولی نمی دهد مگر اینکه موضوعی اگزاتیک باشد، یا به هر دلیلی هم مسیر با منافع کشوری، موسسه ای و یا فردی باشد. حتی بزرگترین اتنوگرافرها در فستیوال ها می نالند که تنها با ارزش ذاتی کارشان توان پرداخت هزینه هایش را ندارند.
اینجا است که من دلم می سوزد برای همه ی آنهایی که کارهای شان در هر زمینه و رشته ای ارزشی غیر قابل تخمین داشته ولی هیچ وقت مورد پسند بازار واقع نشدند و ارزش واقعی کارشان، اگر خوش شانس بودند توسط اقلیتی بیش کشف نشد.
1-FSA
Sep 13, 2011
Jul 3, 2011
بعد امتحان ها
از سرنشین هر نیمکتی که صدامون بهش میرسید میپرسیدیم که هی فلانی چند شدی
و با چهار تا جمع و تفریق ساده میتونستیم یه برآورد دقیق از جایگاه خودمون در مقایسه با بقیه داشته باشیم
به همین راحتی خیالمون راحت میشد که خب دیگه جزو ده درصد بالاییم مثلا
حالا بالاتر هر چی میخواد باشه
ما بودیم و عددها
یه ترازو که بیشتر نبود
فکر میکردیم همین جوری اگه پیش بریم
دیگه اون تصویر کامله مال ماست
اون روزا
اگه یکی میومد یکی یکی اسمهامون رو صدا میکرد
بهمون میگفت که ده سال بعد کجاییم
شاید خیلی هامون همون جا دیگه وا می دادیم
حالا فرضا که باهوش تری
مسایل رنیا رو بهتر درک میکنی
ذهنت پیچیده تر شده
رویای تغییر داری
خب بیشتر داغون میشی که
یا میزنه به سرت هی
چرا هیچکی نبود به ما بگه آقا خبری نیست که
آروم بگیر
کلا