بدون هیچ دلیل خاصی
خوشحالم
Oct 25, 2009
Oct 19, 2009
روزها
هر چقدر هم آبستن وقایع عجیب و غیر قابل پیش بینی باشند
می گذرند، مثل همیشه
و ما عادت می کنیم
باز هم می آموزیم که چگونه روزمرگی مان را حواله قسمتی از مغزمان کنیم که تنها عملکردش باخوانی تکرارها است
به نا مانوس ترین چیزها، به بهترین و بدترین ها عادت می کنیم
گاهی حتی خود را بی تفاوت وسط آرزوهای قدیمی می یابیم
که در قالب واقعیت ، رنگ پریده و نزار شده اند
و یاد می گیریم که ایده آل ها را خیلی جدی نگیریم
آن وقت که نوک همه اوج ها ساییده شد و از تیزی افتاد
برای احساس خوشبختی، ساده ترین بهانه ها را می جوییم
که ذات تکراری شان قابلیت ایجاد نا امیدی ندارد.
مثل همین لیوان چایی کنار دستم.
هر چقدر هم آبستن وقایع عجیب و غیر قابل پیش بینی باشند
می گذرند، مثل همیشه
و ما عادت می کنیم
باز هم می آموزیم که چگونه روزمرگی مان را حواله قسمتی از مغزمان کنیم که تنها عملکردش باخوانی تکرارها است
به نا مانوس ترین چیزها، به بهترین و بدترین ها عادت می کنیم
گاهی حتی خود را بی تفاوت وسط آرزوهای قدیمی می یابیم
که در قالب واقعیت ، رنگ پریده و نزار شده اند
و یاد می گیریم که ایده آل ها را خیلی جدی نگیریم
آن وقت که نوک همه اوج ها ساییده شد و از تیزی افتاد
برای احساس خوشبختی، ساده ترین بهانه ها را می جوییم
که ذات تکراری شان قابلیت ایجاد نا امیدی ندارد.
مثل همین لیوان چایی کنار دستم.
Subscribe to:
Posts (Atom)