من هم عمیقا معتقدم
که دنیا جای کثیفی شده
که برنامه های تلویزیون با ارزش های جدید احمقانه ای که تولید می کند حال آدم را به هم می زند.
من در عصری زندگی می کنم
که وجه مشترک هم نسل هایم افسردگی است.
آینده ی مبهم پیش رویم مرا هم دیوانه می کند
ولی من معتقدم این دنیا شدیدا ارزش زندگی کردن را دارد.
و آنقدر زیبا هست که هر چقدر در آن برینیم، بتواند حضم کند.
Sep 17, 2006
Sep 10, 2006
من دچار نوعی آلزایمر در احساساتم هستم ، هر چقدر هم در نگهداری کینه های درونم می کوشم نمی توانم از محو شدنشان خودداری کنم.
یکی از اصولی که این خاصیت من استوار بر آن است اعتقاد به این است که هر کس در هر شرایطی می تواند حق داشته باشد .
به همین سادگی!
و پدر بیچاره ام با آن ارزش های انسانی اش چقدر از این دیدگاه من می ترسد.
من از کودکی علاقه ی خاصی به ادیت کردن زندگیم داشتم. همیشه قسمت های بد را جدا می کردم و آنقدر دور از دیدم قرارشان می دادم که بعد از مدتی خودم هم باورم نمی شد اتفاق افتاده اند.
عکس هایی که دوستشان نداشتم پاره شدند، خاطراتی که نمی خواستم سوختند و بعضی اتفاقات از درون گذشته ام آنقدر تمیز بیرون کشیده شده اند که کوچکترین اثری هم از آنها باقی نمانده.
با دوستانم هم همین کار را میکنم، هیچ چیز آنقدر بزرگ نیست که با انسان بودنشان مقابله کند.
همین چند هفته پیش بود که از شدت عصبانیت نفسم بالا نمی آمد و امروز هر چقدر فکر می کنم یادم نمی آید چرا نباید حالت را بپرسم وقتی دلم برایت تنگ شده!
من از یک سگ هم دیرتر شرطی می شوم . بعله!
یکی از اصولی که این خاصیت من استوار بر آن است اعتقاد به این است که هر کس در هر شرایطی می تواند حق داشته باشد .
به همین سادگی!
و پدر بیچاره ام با آن ارزش های انسانی اش چقدر از این دیدگاه من می ترسد.
من از کودکی علاقه ی خاصی به ادیت کردن زندگیم داشتم. همیشه قسمت های بد را جدا می کردم و آنقدر دور از دیدم قرارشان می دادم که بعد از مدتی خودم هم باورم نمی شد اتفاق افتاده اند.
عکس هایی که دوستشان نداشتم پاره شدند، خاطراتی که نمی خواستم سوختند و بعضی اتفاقات از درون گذشته ام آنقدر تمیز بیرون کشیده شده اند که کوچکترین اثری هم از آنها باقی نمانده.
با دوستانم هم همین کار را میکنم، هیچ چیز آنقدر بزرگ نیست که با انسان بودنشان مقابله کند.
همین چند هفته پیش بود که از شدت عصبانیت نفسم بالا نمی آمد و امروز هر چقدر فکر می کنم یادم نمی آید چرا نباید حالت را بپرسم وقتی دلم برایت تنگ شده!
من از یک سگ هم دیرتر شرطی می شوم . بعله!
Subscribe to:
Posts (Atom)