موجودات خنده داری هستیم.
میتوانم تصور کنم چقدر مایه ی تفریح حیواناتیم
و چقدر به ریشمان میخندند
به دنیای ساختگیمان
به آخر هفته هایمان که ساعت ها در جعبه هایی مینشینیم
به طبیعت میرویم
لوله های سفیدمان را دود میکنیم
و بعد دوباره با جعبه های دودیمان برمیگردیم به همان دنیای ساختگی
موجوداتی منطقی که همه چیز را به شکل فرمولهای قابل تحلیل در می آورند و میدانند.
که معجزه های بزرگ دنیا را با فرمول های مسخره شان تحلیل و قابل فهم میکنند.
که میدانند پشت کوه ها چه خبر است!
انسانهای بیچاره
چه معصومانه در دنیای آلوده شان دست و پا میزنند و چه ساده لوحانه باور میکنند که مشغله های بزرگی دارند.
و نه به صبوری درختانند نه به جسارت اسب ها
با الزاماتی انقدر بزرگ که حتی فکر کردن به اینکه وجود نداشته باشند میترساندمان
و اگر این الزامات نباشند تبدیل میشویم به موش های سرگردانی که نمیداننند چگونه باید زندگی کرد.
با دنیایی که آنقدر برای خودمان شلوغش کرده ایم که صدای باد در ان محو میشود.
و چه راحت میتوانیم در دنیای شلوغمان غرق شویم
موجوداتی هستیم در حال حرکت به سمت هر چه بیشتر قابل پیش بینی شدن
با قالب های مکتوب معین
که قابلیت هایمان را در چارچوب استعداد های تعریف شده ای میبینیم که باید داشته باشیم.
و ما شبه فرهیخته هایی هستیم پر از تناقض که گاهی از آلودگی دست هایشان مینالند.
No comments:
Post a Comment