دلم یه آدم میخواد. همش یه دونه. از اینایی که بدونه کی باید دستتو بگیره و وقتی کنار خیابون نشستی و بلال گاز میزنی و حواست به هیچی نیست یواشکی نگات کنه. از اینایی که وسط خیابون ازت لب بگیره .
انقد میتونم الان یه ساعت تموم گریه کنم.
میام تو اتاقم
وینمپ رو باز میکنم. همون پلی لیست تکراری. placebo میخونه.
دور و برم رو نگا میکنم. تاپ سفید کوتاهم رو از رو تخت برمیدارم و میذارم تو کمد.
بطری آبی که آلما جا گذاشته کنار کامپیوتره.
فکر میکنم نگهش دارم. دفعه ی بعدی که خواستیم الکل ببریم بیرون به بدبختی دفعه پیش نیفتم.
لیوان چایی از دیشب رو میزه. فکر میکنم دفعه بعد که رفتم بیرون با خودم میبرمش.
با ناخنم رو پام خط میکشم. خط ها سفید میشن.
میام دم پنجره . صدای این نور افشانا میاد. فوتبال تموم شده حتما. فکر میکنم تنها کسیم که الان دارم وبلاگ آپدیت میکنم.
با آهنگه میپرم بالا پایین. تموم که میشه میفتم رو تخت.
موچین رو برمیدارم و ابروهامو برمیدارم.
از اتاق میرم بیرون. همه جلو تلویزون نشستن.
در یخچالو باز میکنم . از تو بطری شیر میخورم. همیشه دوست دارم به جای لیوان از تو یه بطری گنده آب بخورم یا از تو یه قابلمه گنده که بغلمه غذا بخورم. یه جوریه
دور و برم رو نگا میکنم
بر میگردم به اتاقم
لیوان چایی هنوز رو میزمه. فکر میکنم دفعه ی بعد میبرمش.
creep میاد. گریمم پشتش.
No comments:
Post a Comment